پارسا جونپارسا جون، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 6 روز سن داره

روزگار تنهایی پارسا ...

بهانه گیری های پارسا

مامانی باز چشمت زدم ،رفتیم شهرستان اومدیم ، مهمون اومد خونه مون ، مهمونی رفتیم ، همه جا تو گل بودی آروم بودی ، خوشحال بودی ، مهربون بودی ، منم هی گفتم ببینید چقد مهربونه ببینید چقد آرومه ، ولی چند روزه نق نق هات خیلی زیاد شده ، بدغذا هم شدی ، نمیدونم دیگه امروز بابا رفته اهواز ماموریت ، شاید رفتیم باهم پارک ، حالا ببینیم چی میشه ...
31 ارديبهشت 1391

آخه چرا اینقد گرونی؟

دلم گرفته ، امروز با یکی صحبت میکردم میگف خونه سمت ما قبل از عید متری ٣ تومن بوده حالا شده متری ٤ تومن، با این وضعیت باز ما یا نمیتوونیم اونی که میخوایم بخریم یا اینکه یه خونه ای که دوست نداریم و مجبوریم بخریم، قسمت بد ماجرا اینه که نمیدونی ٦ ماه دیگه چه اتفاقی میوفته... وقتی بحث این چیزا پیش میاد به این فکر میکنی پس آینده بچت چی میشه؟آیا میتوونی اون حداقل هایی که میخواد و براش فراهم کنی یا شرمنده اش میشی؟ همون راهی و میریم که پدر مادرهامون رفتن و فکر میکردیم که نه ما فرق میکنیم ما ال میکنیم ما بل میکنیم ... دیگه واقعا نمیدونم چیکار میتوونیم بکنیم.
31 ارديبهشت 1391

10 روز

امروز 10 روزه که پارسا دیگه شیر نمیخوره جالبه بعد از 10 روز که به سراغش نیومده بود (البته کم و بیش میومد ولی یه بار میگفت و میرفت)امروز سر صبح گیر داد که به به میخوام وقتی دید از به به خبری نیست گیر داد که بستنی میخوام ، باهم رفتیم هم نون گرفتیم برای صبحانه هم بستنی برای آقا پارسا راستی تولد تولد ، 5 شنبه هفته دیگه تولد پارساست... ...
28 ارديبهشت 1391

بوس بوتونم؟

این روزها روزهای سختیه برای پارسای مامان خیلی وقته که سعی کردم کم کم شیرخوردنش و کم کنم و الان دیگه چون هوا داره گرم میشه میخوام کامل ازش بگیرم. طفلی هیچی نمیگه اصلا دیگه سراغش نمیاد ولی خیلی بهونه گیر شده ، با من یه کم بداخلاقی میکنه ، این دفعه سرماخوردگیش خیلی طول کشید فکر میکنم به خاطر همین مساله باشه. توی مهد بچه های دیگه رو میزنه ، مربیش میگفت آخه از پارسا که اینقد مهربونه این رفتار بعیده چندشب پیش وسط شب بیدار شد روی تختش نشست گفت :بوس بوتونم؟ گفتم چی؟ گفت بوس بوتونم؟ گفتم کی؟ من و ؟؟؟؟؟  گفت آله  هیچی دیگه ، شاخ دراوردم. ...
7 ارديبهشت 1391
1